ريحانهريحانه، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

همه هستي من

سفر به مشهد

سلام به همه ی دوستای مجازی من و ریحانه جون که اگر قابل باشیم نایب الزیاره ی همه ی دوستان بودیم.و اما از سفر که من و بابایی که هنوز برای موقعیت جوی تصمیم به سفر نداشتیم اما امان از اون موقع که امام رضا بطلبه و قسمت شد من و بابابی و ریحانه جونی 21 اردیبهشت که روز شنیه بود ساعت 9.45 دقیقه پرواز داشتیم که خیلی خوب و به موقع انجام شد و بعد از استراحت و صرف ناهار وقتی که به حرم رفتیم این احساس شما دختر گلم دیدنی بود با تعجب همه جا و همه ی ادمها رو نگاه و می کردی و کلمه ای که زیاد تکرار می کردی مامان اینا چیه؟منم تا جایی که می تونستم برات توضیح می دادم و شما دختر گلم هم به خوبی گوش می دادی و باید بگم دخترم واقعا تو این سفر خانوم شدنت رو حس کردم و ب...
29 ارديبهشت 1392

روزهای زیبای بهاری با حضورت زیبا تر شد

دختر عزیزم امسال به یمن وجود زیبایت بیشتر از سالهای پیش شادی رو مهمون دلهامون کردی و فقط می تونم از خدای مهربون بابت وجود دختر خوب و مهربونی چون شما تشکر کنم و اینکه حسابی امسال عید رو خوش گذروندی مخصوصا با بودن هر روز بابایی که کلی تو آسمونا سیر می کردی عزیزم. ما امسال روز ٥ فرودین به اتفاق خانواده ی مامان جون به شهر زیبای انزلی رفتیم و واقعا به شما خوش گذشت مخصوصا که همیشه دوست داشتی مدت زیادی با دوستای خوبت بازی کنی و این ٣ روز حسابی بازی کردی و خوش گذروندی...... امید وارم که همیشه خوش باشی و هیچ وقت غم به اون دل کوچولوت راه پیدا نکنه.........         ریحانه ی عزیزم جلیقه ی نجات پوشیده ...
27 فروردين 1392

ریحانه در سفر به شمال

  سلام به همه ی عزیزان که سری هم به این وبلاگ می زنند بله ما هم این چند روز تعطیلی به خاطر الودگی هوا از فرصت استفاده کردیم و یه آب و هوایی عوض کردیم هوا واقعا عالی بود روز سه شنبه 14 آذر ساعت 2 حرکت کردیم به سمت بابلسر و ساعت 8 شب رسیدیم خانوم خانوما هم آخراش خسته شده بود آما باز هم مثل همیشه صبور و خانوم .........   دختر گلم تو این سفر هم اولین دندون نیشش رو دراورد مبارکت باشه عزیزم. از وقتی از شمال اومدیم میگم ریحانه کجا بودی؟میگه آب آخه اونجا کنار دریا کلی آب بازی و شن بازی کرد و کلی بهش خوش گذشت امید وارم همیشه شاد و خوش باشی گلم. قرار بود همه ی خاله ها و دایی ها تو این سفر باشن اما به...
18 آذر 1391

سفرنامه ی کرمانشاه

سلام به همه ی دوستان خوبم جای همه خالی ما در تعطیلات اجلاس تصمیم گرفتیم به سمت غرب کشور سفری کنیم و روز چهارشنبه صبح زود به سمت همدان حرکت کردیم ریحانه ی عزیزم که صبح زود بلند شده بود کمی اخمالو شده بود و ساعت ده صبح بود که به گنج نامه رسیدیم. ریحانه ی عزیزم در گنج نامه که البته اصلا دوست نداشت ازش عکس بگیریم   بعد از گنج نامه به سمت کرمانشاه حرکت کردیم و در بین مسیر به کوه بیستون برای دیدن رفتیم که واقعا قشنگ هست و تنام کنده کاری های فرهاد در کوه مشخص هست و این هم کوه بیستون......     و حدود های ساعت هفت عصر بود که کرمانشاه رسیدیم و ابتدای کار به دیدن طاق بستان رفتیم البته عشقم خیلی خسته بود و توی عکس این ...
7 مهر 1391

ریحانه جان در سفر به فیروزکوه

اول از همه جا داره که بعد از این همه وقت عید فطر رو یه همه ی دوستانم تبریک بگم امیدوارم طاعات همه ی دوستان در این ماه خوب الهی مورد قبول واقع شده باشه و دلیل تاخیر زیاد هم گشت و گذار در اواخر تابستان بود که جای دوستان خالی و بسیار خوش گذشت روز یکشنبه 29 شهریور اولین عید بابابزرگ(بابای بابایی خدا رحمتشون کنه) بود و از صبح خونه ی بابابزرگ بودیم و کلی مهمون اونجا اومد و رفت و شما دختر مهربون من بودی و بسیار همکاری کردی عصر که شد توی اون سر و صدا خوابت برد و من هم تو رو سپردم به بابایی و رفتم خونه ی خاله جونم که بله برون دختر خاله ی عزیزم بود و شما هم خواب بودی تا من پیشت برگشتم و همان شب تصمیم گرفتیم فردا به فیروز کوه باغ عمه پرستو بریم که...
24 شهريور 1391

ریحانه در کاشان

  منو ریحانه و بابایی به اتفاق هم روز 4 شنبه 16 فروردین که فرشته ی من 9 ماه و 18 روزشه به سمت کاشان حرکت کردیم که بریم دیدن مامان بزرگ بابایی عصر هم 3تایی به باغ فین کاشان رفتیم البته خانوم خانوما حسابی جدی بود و به هیچ وجه لبخند نمی زد و به اصطلاح کیفش کوک نبود و نشد چند تا عکس قشنگ ازش انداخت     نه مثل اینکه یه کم خندیده عزییییزم                     و این هم سرانجام یک بازدید تاریخی:   ...
9 مرداد 1391

ریحانه ی عزیزم در سفر مشهد

سلام به همه خوانندگان خوب وبلاگ ریحانه جان. من و ریحانه و بابایی روز 3شنبه 19 اردیبهشت به پابوس آقا رفتیم و اگر قابل باشیم از طرف همه نایب الزیاره بودیم واقعا سفر خوبی بود امید وارم قسمت همه ی خوبان بشود.و اینها هم اندر حکایت های دختری در سفر که یه کوچولو شیطونی می کرد:   صبح ساعت 9:30 پرواز بود که ما 8 فرودگاه بودیم:   آخه یکی نیست بگه دختر خوبم از کالسکه اومدی پایین هیچ آخه شما راه رفتن بلد نیستی که؟؟؟؟حرف که در گوش مبارک نمی رفت بازم خدارو شکر کفش پای دختر بود و دستش و می گرفت و راه می رفت.   ریحانه در هواپیما:  یک آتیشی بسوزونم!!!!!!!!!!   ریحانه در هتل: &nb...
9 مرداد 1391

ریحانه در گلاب گیری کاشان

من و ریحانه و بابایی به اتفاق خاله سارا و عمو امین و نی نی کوچولوی تو راهیشون 4شنبه 27 اردیبهشت ساعت 5 به سمت کاشان  حرکت کردیم در بین مسیر ابتدا به حرم حضرت معصومه برای زیارت و نماز مغرب رفتیم که ریحانه اولین بارش بو که به حرم حضرت معصومه می رفت.     بعد از زیارت به سمت کاشان حرکت کردیم و ریحانه در خانه ی مادر(مامان بزرگ بابایی)     ریحانه در نیاسر کاشان...........     بعد از صرف ناهار خوشمزه و استراحت ظهر تصمیم گرفتیم به بازار تاریخی کاشان بریم که بین راه گله ی گوسفندارو دیدیم بابا مهدی هم پیاده شد تا به شما دختر گلم ببعی نشو...
9 مرداد 1391
1